تنگ تک آب را محل درگیری آریوبرزن با سپاه اسکندر دانستهاند
تنگ تک آب ارّجان و سنگ نبشتههای قاجاری آن
سنگ نبشته ی قاجاری ـ تنگ تک آب
تقریباً در بیست کیلومتری شمال خاوری بهبهان و ده کیلومتری محوطهی باستانیارّجان و در همین خطه ی جغرافیایی، تنگ تک آب جای دارد. تنگ تک آب، تنها گذرگاه و باریکه کوره راهی است که از دیرباز ارجان باستانی و در این چند سدهی نزدیک جلگهی بهبهان را به ده دشت پیوند داده و پیوسته کرده است. ده دشت خود به سمیرم (در بلندایی نزدیک ۲۷۰۰ متر از رویهی دریای آزاد) و سمیرم نیز بهاصفهان میپیوندد. از این روی تنگ تک آب گذرگاه بسیار مهم و ارزندهای است بین دو استان باستانی ایران، فارس و اصفهان. هر چند امروز بهبهان جزء خوزستاناست.
در گذشته – و شاید تا امروز نیز – ارزش تنگ تک آب از این روی بوده است که میتوان بدون این که به آب مارون زد از ارّجان به ده دشت رفت و این راهی است در کنارهی مارون و گذرگاهی باریک و چسبیده به بریدگیهای ژرف آن که تنگ تک آب نیز در تنگاتنگ آن است و ظاهراً نامیدن «دربند پارس» به تنگ تک آب از این روی بوده است.
ایرانگردان، جهانگردان، دانشمندان، پژوهشگران و حتا ماجراجویان از کوه گیلویه ارّجان و تنگ تک آب بسیار نوشتهاند. اما در بین همهی این نبشتارها، آن چه ناصر خسرواندیشمند بزرگ ایرانی آورده است، یگانه است:
«ارجان شهری بزرگ است و در او بیست هزار مرد بود. و بر جانب شرقی آن رودی آب است که از کوه درآید. و به جانب شمال آن رود، چهارجوی عظیم بریدهاند و آب از میان شهر به در برده که خرج بسیار کردهاند و از شهر بگذرانیده و آخر شهر بر آن باغها و بستانها ساخته و نخل و نارنج و ترنج و زیتون بسیار باشد و… و اول محرم ]۴۴۴ هجری قمری[ از آنجا برفتیم و به راه کوهستان روی به اصفهان نهادیم. در راه به کوهی رسیدیم، درهای تنگ بود. عام گفتندی این کوه را بهرام گور به شمشیر بریده است و آن را شمشیر برید میگفتند و آن جا آبی عظیم دیدیم که از دست راست ما از سوراخ بیرون میآمد… و عوام می گفتند این آب به تابستان مدام میآید و چون زمستان شود باز ایستد و یخ بندد و به لوردغان (=لردگان شهری در مرز فارس، نزدیک خاوریترین شاخهی کارون) رسیدیم که از ارّجان تا آن جا چهل فرسنگ بود و …»(۱)
هر چند واژه به واژهی فرمودهی ناصر خسرو سزاوار اندیشه و نگرش است، اما تنها به این مهم می پردازیم که به سال ۴۴۴ هجری قمری در ارّجان بیست هزار مرد میزیستهاند و کم و بیش همین اندازه زن و بچه. از این روی می توان جمعیت آن را بین چهل تا چهل و چند هزار به شمار آورد. این شهر با رویهای نزدیک یک صدهکتار، خانهها و باغ ها، دروازهها، بازارها، سرایها، بندها، پلها، کاریزها (آثار و نشانههای بر جای مانده همه ی اینها به وضوح دیده می شود) و دیگر تأسیسات یک بافت معماری شهری، تنها یک راه ارتباطی با اصفهان از طریق سمیرم داشته است که همین گذرگاه خطرناک تنگ تک آب است . ارزش این باریکه راه که یک سوی آن کوهی بلند است و دیگر سوی آن درهای ژرف و ترسناک که مارون خروشان از ته آن میگذرد از این دیدگاه است و انگیزهی نگارش سنگ نبشتههایی چند از دوران قاجاریه و پیش از آن نیز از همین روی .
ناصر خسرو برای رفتن به اصفهان این گذرگاه باریک و ترسناک را پشت سر می گذارد و از کوهی که بهرام گور آن را به شمشیر بریده (در سفرنامه آمده است که عوام آن را شمشیر بریده میگفتهاند)، ره سپرده است. این کوه، کوه خاویز یا خاییز است و سنگ نبشتهها بر روی آن کنده شدهاند.
راه امروزین ارجان به لردگان نزدیک ۲۴۰ تا ۲۵۰ کیلومتر است، یعنی همان چهل فرسنگ که حکیم فرمودهاند. ارزش پژوهشهای جغرافیایی ناصر خسرو هم از آن روست که خواننده در می یابد حتا امروز که با همه ی آسانی ها پیمودن این راه سخت دشوار مینماید، هزار سال پیش تا چه اندازه دشوارتر بوده است! سخت کوشی و دقت ناصر خسرو چندان است که آدمی ناخودآگاه بر آن سر کرنش فرو می آورد.
یک سوی سنگ نبشتههای تنگ تک آب ، بلندیهای خاویز است و دیگر سوی آن بلندیهای بدیل که تنگ تک آب بین این دو بلندا جدایی و شکاف میاندازد.
بلندیهای بدیل (از رشته کوههای گیلویه)، در شمال بهبهان از خاور تا باختر کشیده شده است. یا به گونهای دیگر از اشکفت خلیفهای تا دورگ بویر که ناحیتی است در تنگ تک آب. در این کوهستان دو چشمه ی جوشان با آب روان وجود دارند، چشمهی بالتگستان و چشمهی بدیل . و هم چنین دو تک آب، تک آب تنگ زرد و تک آب پیرمرد . بلندیهای بدیل که از گونهی سنگهای آسماری خشن شکل گرفته جای به جای از بادام کوهی و بن پوشیده شده، اما بیشترین رویهی آن سنگ است و سنگ و دیگر هیچ.
بلندیهای خاویز از سوی خاور (تنگ تک آب) تا سوی باختر (تنگ خشک) کشیده شده است که جز این دو، نُه تنگ دیگر در این بلندی ها هست، به این نامها:
تنگ سخت، تنگ گنجی، تنگ برکه ی اشکناده، تنگ چل (چهل) سر، تنگ سر فراخ، تنگ نیده، تنگ بیستم، تنگ مومیایی، و تنگ خاویز که نام تنگها کم و بیش متاثر از شکل جغرافیایی و سختی گذر از آنهاست.
در دامنه ی بلندیهای خاویز دو آبادی است: روستای پشکر و روستای تنگ تک آب . پشکر را دو چشمه است با خانههایی چند و باغهای سبز از لیمو و نخل. در دامنههای بلندتر روستای تنگ تک آب، نزدیک شانزده تا هیجده چشمه جوشیده و خانههایی بیش از آبادی پیشین ساخته شده است . باغ های سبز آن پوشیده از درختان لیمو، نخل، نارنج، ترنج و انگور است و از همه مهمتر، بهترین کان مومیایی ایران در این آبادی است.
تنگ تک آب با همه ی ارزشهای باستانی و تاریخی پژوهش و کاوش نشده است. شاید اگر برپایی سد مارون و تخریب محوطه ی ارجان و به دست آمدن تصادفی اشیاء بسیار ارزشمند زرین و سیمین در سال ۱۳۶۱ نبود، سازمان میراث فرهنگی کشور هرگز به یاد این محوطهی باستانی که به شماره ی ۴۴ به ثبت آثار تاریخی رسیده است، نمیافتاد، هر چند که امروز هم بیش و بهتر از این نیست. جز جهانگردان و اندیشمندان ایرانی که از سدههای نخستین اسلام تا دهههای نزدیک، به تنگ تک آب پرداختهاند، بیگانگانی چند نیز به آن نگریستهاند. این بزرگواران و به ویژه ایرانیها از ارجان با گذر از تنگ تک آب به ده دشت ره سپرده و به شگفتیهای طبیعی، آثار باستانی و رویدادهای تاریخی پرداخته اند. از نخستین بیگانگانی که اشاراتی چند دارد، ژ. هاووس کنت است. او بین سالهای ۱۸۶۵ تا ۱۸۶۹ از کوه گیلویه و تنگ تک آب گذر کرد و هر چند گزارشی به چاپ نرساند، اما پس از سالهایی چند کیپرت رد گذر این گیاهشناس را بر نقشهای بسیار دقیق ترسیم کرد. از این روی می توان هاووس کنت گیاهشناس را از نخستین بیگانگانی دانست که در سدههای نزدیک از این کوهستان سخت و تنگ جاهای باریک آن گذر کرد. م.س. بل نیز هنگامی که ازآردال به بهبهان می رفت به کوه گیلویه سر زد، پیش از او جز هاووس کنت، ستکلر ولایارد هم از تنگ تک آب گذشته بودند. اما بیگمان بیشترین پژوهشها، – به ویژه در راستای باستانشناسی – از آن سر اورول اشتین است و هانیس گاوبه.
گو این که هنوز به درستی روشن نیست که آیا تنگ تک آب همان تنگهای است کهآریو برزن سردار بیباک ایرانی راه را بر سپاهیان اسکندر بست یا نه، اما آنها که از تنگ تک آب سخن راندهاند بیش و کم بر این باورند که در این جا نبرد سختی بین سپاهیان هخامنشی و سربازان اسکندر مقدونی در گرفته است که در پایان با خیانت یک چوپان لیکهای سپاهیان مقدونی موفق به شکستن تنگنا و گذر از تنگه می شوند.
شادروان پیرنیا در کتاب ایران باستان به این رویداد تاریخی اشارت فرموده که به خلاصهی بخشی از آن بسنده می شود:
«… پس از مطیع کردن اوکسیان، اسکندر قشون خود را به دو قسمت تقسیم کرد،پارمن یون را از راه جلگه (یعنی از راه رامهرمز و بهبهان کنونی) به طرف پارس فرستاد و خود با سپاهیان سبک اسلحه راه کوهستانی را که به درون پارس امتداد مییابد، پیش گرفت… و روز پنجم به دربند پارس رسید. تا این جا ۱۱۳ میل یا تقریباً ۳۱ فرسنگ راه پیموده بود.
بعضی مورخین یونانی این موقع را دروازهی پارس و برخی دروازهی شوشنوشتهاند و نویسندگان اروپایی بیشتر دروازهی پارس گویند. به هر حال چنان که اسم آن می نماید، این محل معبری است تنگ، که از پارس به شوش ره می برده و چنان که مورخین یونانی توصیف کردهاند، باید کوه گیلویهی کنونی باشد (یکی از خوانینبختیاری که خوب با این محل آشنا بود، می گفت اسم این معبر سخت حالا تنگ تک آب است). ]اشاره از خود شادروان پیرنیا است[.
این موقع را آریوبرزن رشید با بیست و پنج هزار سپاهی اشغال کرده و منتظر بود که اسکندر با قشونی وارد معبر شود تا جنگ را شروع کند. آریان نوشته، که سردار مزبور در این تنگ دیواری ساخته بود. در این جا باید استنباط کرد، که این دربند هم مانند سایر دربندها دیواری محکم و دروازهای داشته ]است[. وقتی که مقدونیها پیش آمده به جایی رسیدند که موافق مقصود سردار مزبور بود، پارسیها سنگهای بزرگ از بالای کوه به زیر غلتانیدند. این سنگها با قوّتی هر چه تمام تر پایین آمده و در میان مقدونیها میافتاد… علاوه بر آن مدافعین معبر از هر طرف باران تیر و سنگ فلاخن بر مقدونیها میباریدند… در این حال موقع مقدونیها چنان بود که نه میتوانستند توقف کنند و نه پیش روند… اسکندر از مشاهدهی این احوال غرق اندوه و خجلت گردید. انفعال او از این جا بود که متهورانه قشون خود را وارد این معبر تنگ کرده و پنداشته… از این دربند هم به آسانی خواهد گذشت و اکنون می دید که باید عقب بنشیند و… سی استاد (یک فرسنگ) عقب نشستند…». (ایران باستان پیرنیا / صفحات ۱۴۱۳ تا ۱۴۱۷). (۲)
شادروان امام شوشتری نیز تنگ تک آب را جای درگیری آریوبرزن با سپاه مقدونیان میشمارد، اما احمد اقتداری را اندیشهای دیگر است چه او نبردگاه را در نزدیکیهایمسجد سلیمان دانسته است.
متاسفانه تنگ تک آب آن گونه که شایسته است پژوهش نشده و از این روی به دشواری می توان گفت ارزش تاریخی آن چه اندازه و جایگاه راستین آن در تاریخ ایرانو حتا یونان کجاست؟ از روی دادههای باستانی و تاریخی این تنگ که بیشتر آن در زیرخاکها و سنگها مدفون است نشانههایی ناچیز، یافتههایی اندک و آگاهیهای بسیار کمی در دست است، اما نشانههای آشکار آن جز چند پلهی سنگی کوچک در دو سوی کوههای تنگ، یک اشکفت پیش از تاریخ یا پناهگاه سنگی Rockshelter که غار توپو (= توپ او) نامیده می شود، یک سنگ نبشته از سدههای نخستین ایران اسلامی که یکسره از بین رفته است، دو سنگ نبشتهی قاجاری یکی به نظم و دیگری به نثر است که این دو بیشترین انگیزهی این نبشتار است.
این هر سه سنگ نبشته در بلندترین کمرکش کوه خاویز در سوی راست کنده شده است. نقطهی اوج و آغاز فرود و سرازیری، در کنار چشمه ساری دلنشین و خوش منظر، مشرف به مارون، جایی که پس از پیمودن کوره راه دشوار، سخت و خطرناک سربالایی، میتوان لختی نشست و آسود و پس از آن سرازیری را آسان راه سپرد. سنگ نبشتهها بر روی سنگهای آهکی آسماری زیرین کوه خاویز قابسازی و کنده شده است. نخستین آنها که به سال ۱۲۴۶ هجری قمری یعنی زمان فتحعلی شاه قاجار است در قابی راست گوشه، به اندازه یک متر و ۷۷ سانتی متر در ۹۰ سانتی متر، قصیدهای است در هفده بیت این گونه:
در زمان داور گیتی پناه کی کلاه
در قران قیصر خاقان غلام جم نشان
زیب اورنگ خلافت والیان از شش جهه
در کمند حکمش آمد گردن گردن کشان
رستم بهمن مهابت آنکه چون هنگام رزم
روی در هم پیچد و شمشیر بندد در میان
خیبد از چین جبینش کومۀ کوه بلند
لرزد از بیم پرنکش پیکر پیل دمان
دیده بان عدل او تا دیده بان باشد ملک
پاس دار پاس او تا در جهان شه پاسبان
صعوه را عار است از همسازی بازخشین
بره را ننگست از همراهی شیر ژیان
لوحش الله چشم بد دور آستانش را که هست
ز آن جهان این جهانبانی مهان رشگ جهان
یکجهان ویرانه شد معمور و مستحکم بنا
تا میان بست از پی تعمیر عدلش در جهان
ز آن قبیل این ره یکی باشد که در هر گام او
سرکشیها داشت هر سنگی بر اوج آسمان
منهدم بود آنچنان زآن پیش از بالا و پست
کس ندیدی هیچکس باقی نشان باستان
بسکه خون رهروانش ریختی گاه عبور
با همه تنگی فراخ آور هما را استخوان
اینچنین ویران بعهد خویش نپسندید و خواست
تا به آسانی شود زین ره عبور کاروان
بود اندر پیشگاهش پیشکاری هوشمند
بود اندر آستانش نیکخواهی کاردان
فخر ملک آقامحمد آسمان مکرمت
کز وجود او بخود نازد همی کلک و بنان
حکم دادش تا که معماران قوی دارند دل
امر کردش تا که فرهادان برافشانند جان
ساختند این معبر از حکم شه و سعی وزیر
تا بماند هر دو را نام و نشانی در جهان
کلک عازم زد رقم تاریخ سالش را که بود
آصفش بانی ز نام والی جم آستان
سنه ۱۲۴۶
اشاراتی چند بر این سنگ نبشته
بین ابیات ششم تا هشتم نام سنگتراش نویسنده این گونه آمده است:
عمل محمد
علی
دهدشتی
گونه ی نوشتاری ابیات این قصیده همان گونه که بر سنگ کنده شده، آورده شده است.
برای نبشتن قصیده، بدنه ی کوه را نزدیک ۱۵ سانتی متر گود کردهاند.
دو تراش صاف به گونهی قاب تمامی ابیات قصیده را در بر گرفته است. تک تک هر مصراع نیز درون یی قاب است که با ترنج و نیم ترنج در میانه و دو سوی قاب درونی پیرایش و آراسته شده است.
خط نستعلیق خوش و شیوهای محمدعلی ده دشتی که برجسته است چند چندان به آراستگی قابهای بزرگ دور تا دور و قابهای کوچک هر مصراع سنگ نبشته افزوده است.
راه کاروان رو بهبهان به ده دشت و از آن جا به اصفهان از دیرباز حتا پیش ازساسانیان معمور بوده است و از همین جای تنگ تک آب می گذشته است. اشعار گویای آن است که این راه در زمان فتحعلی شاه قاجار (از ۱۲۱۲ تا ۱۲۵۰ هجری قمری) ویران و پناهگاه دزدان، عیّاران و راهزنان کاروانیان بوده است. راهاندازی این راه چهار سال پیش از مرگ فتحعلیشاه و سه سال پیش از مرگ شاهزادهی سیه بختعباس میرزا است.
اشاره بر ویرانی این راه هنگام گذر کاروانیان و ریختن خون آنها، گاه گذر، و تاکید بر این که معماران دل قوی دارند، می رساند چه اندازه گذر از این تنگه هراسناک و مهم بوده است.
روی هم رفته قصیده چندان استوار نمینماید. تکرار سه قافیهی جهان در یک قصیده هفده بیتی ناشی از ناتوانی سراینده یا سرایش اجباری است.
نیم سده پس از نگارش این قصیده، سنگ نبشته منثور دیگری در کنار آن کنده شده است. این نیز راست گوشه و به اندازه دو متر و ۶۰ سانتی متر در یک متر و ۸ سانتی متر است که بخش زبرین آن با نیم دایرههایی چند در دو سوی و میان، مهراب گونه آراسته شده است.
سنگ نبشته ی منثور قاجاری ـ تنگ تک آب
این سنگ نبشته که می توان آن را کارنامه ی سیاسی – فرهنگی اویس میرزا (۳) فرزند فرهاد میرزا دانست به سال ۱۲۹۶ هجری قمری در سی رج به خط نستعلیق خوش برجسته کم و بیش نزدیک سنگ نبشته ی پیشین کنده شده و چنین است:
هو الحی ایدین لایموت
در زمان شاهنشاه عادل خسرو صاحبقران ناصر الدین شاه قاجار خلدالله ملکه و دولته در سنه ۱۲۸۱ این خانه زاد دولت ابد مدت مأمور به نظم بهبهان و کوهکیلویه شدم و پس از ورود به باره بهبهان خانه نزولی که عمده
خرابی این بلده باین وآسطه بود موقوف کرده عمارآت عدیده و سربازخانه و توپخانه بجهه نوکر و مأمور دیوان حسب الامر همیون ساختم.
و چون در خود قصبه آب جاری نبود و بر مردم سخت میگذشت به عرض حضور همیون رسانیدم از جانب سی الجوانب حکم همایونی صادر شد.
که قناتی بهر قسم هست برای شهر جاری کنم پس از زحمات زیاد قناتی از رودخانه کردستان بجهه بلده جاری کرده اسم آن را
قنات ناصری گذاشتم در سنه ۱۲۸۵ به میل خاطر استعفا کرده و از طریق شوشتر و خرمآباد و کرمانشاهان بکردستان خدمت حضرت والا معتمد الدوله روحی فداه مشرف شده پس از چند ماهی بدآر الخلافه طهران رفتم در سنه ۱۲۸۷ مأمور تنظیم همدان شدم و در سنه ۱۲۹۰ در رکاب همیون به سفر فرنگستان رفته پس از مراجعت ثانیا مأمور بهبهان شدم در آنسفر ثانی فارس در کمال پریشانی و اغتشاش بود در سنه ۱۲۹۲ جناب جلالتمآب معتمد الملک مأمور به حکومت فارس شد اغتشاش و پریشانی رو بتزاید نهاد از آن جمله فضلعلی نامی در قلعه تبر بنای سرکشی را گذاشته بود و محمدحسن خان و پسرآنش در برآزجان و محمدطاهرخان و شیخ مذکور و کسانش در کلهدار و گاوبندی از هر طرف صدائی بلند بود و از غریب و بومی آرام قطع شده بود ].[ شمه از خرآبی ولایت را خیر خواهان دولت جاوید عدّت بعرض حضور همیون رسآنیدند ].[ در سنه ۱۲۹۳ حضرت وآلا معتمد الدوله روحی فدآه را که از زیارت بیت الله الحرآم تازه مراجعت فرموده بودند مأمور بفرمانفرمایی فارس فرمودند این بنده را بحکم تلگرافی احضار بشیراز فرمودند ].[ پس از ورود موکب وآلا بشیراز این بنده را با یک فوج سرباز و دو عرآده توپ و سیصد سوار و هزار نفر چریک ولایتی از طرف بهبهان و مقرب الخاقان میرزا علی محمدخان قوام الملک را با یک فوج سرباز و دو عرآده توپ و سیصد سوآر و دو هزار چریک بهارلو و عرب از طرف دارآب مأمور فرمودند ].[ این بنده ببهبهان آمده پس از چند روی به طرف دشتستان رفته علی محمدخان زیرآهی را در زیرآه و محمد حسن خان برآزجانی را با ولدآنش حیدرخان و علیخان در برآزجان و محمدطاهرخان شیخ مذکور را در کنکان کردستان صفحه را نظم کاملی داده از طریق فیروزآباد به شیراز مراجعت کرده و قوام الملک هم اشرار آن صفحه را گوشمال کامل داده از بخت بلند… ]خوانده نشد[ روحی و روح العالمین فداه.
فضلعلی را در قلعه تبرکه گرفتن آن قلعه از جمله محالات بود کشته و قلعه را گرفته کسانش را اسیر کرده بشیراز آورد ].[ سه سال تمام حضرت والا معتمد الدوله روحی فداه شب و روز آرام و قرار بر خود قطع فرمود تا الحمدالله حالا که سنه ۱۲۹۶ است مملکت فارس نظم کامل گرفته طرق و شوارع امن است و مردم آسوده خاطر مشغول دعاگویی ملک ملکوتی صفات آن حضرت قدر قدرت و شاهنشاه صاحبقران روحی و روح العالمین فداه هستند ].[ فارس در سایه اقبال شهنشهه ایمن لیکن از ناله مرغان چمن غوغائی است ].[
خانه زاد دولت ابد مدّت احتشام الدّوله سلطان اویس میرزا ابن معتمد الدوله فرهاد میرزا ابن ولیعهد مبرور عباس میرزا ابن فتحعلی شاه قاجار
طاب الله ثراه و جعل الجنه مثواه
توشقان ئیل سنه ۱۲۹۶ هجری
در هذا السنه که نواب حیدر میرزا را بجهه مطلبی به کرمانشاهان روانه کردم سپردم که از سراب نیلوفر قدری ریشه نیلوفر بیاورد یکبار نیلوفر آورد و در کره سیاه و کره قلعه تیلکو که در حومه شمس واقع است و در سر آب سیاه ممسنی آن ریشهها کاشته شد هر کس از این گلها ببرد.
مرا بدعای خیر یاد
کند
سنگ نبشته ی قاجاری ـ تنگ تک آب
اشاراتی چند بر این سنگ نبشته
همان گون که گفته آمد این نبشتار در حقیقت کارنامه ی سیاسی و خدمات دولتی اویس میرزا است. اویس میرزا فرزند فرهاد میرزا در سال ۱۲۵۵ هـ . ق تولد یافت. در ۱۲۹۰ روانه اروپا شد و احتشام الدوله لقب گرفت. در ۱۲۹۳ مأمور فارس شد که این سنگ نبشته یادمان آن زمان است. در ۱۳۰۵ معتمد الدوله لقب گرفت.
هنگامی که فرهاد میرزا حکمرانی فارس را داشت در سال ۱۲۹۴ هـ . ق / ۱۸۷۷ م به خاکبرداری از تالار صد ستون تخت جمشید برای دستیابی به گنجینههای آن دست زد و این آغاز تاراج و به یغما رفتن نشانههای فرهنگی و آثار باستانی ایران است. در کتاب وقایع اتفاقیه – گزارش خفیه نویسان انگلیس در ولایات جنوبی ایران (ص ۶۸-۷۰) به کوشش شادروان سعیدی سیرجانی به این مهم اشاره شده است.
به درستی روشن نیست منظور اویس میرزا از خانهی نزولی که عمدهی خرابی بلده را به واسطهی آن می داند چیست؟
رودخانه ی کردستان از شاخههای رودخانهی مارون است.
تنها بیت این سنگ نبشتهی منثور در قالبی بسیار ساده آمده است. رجهای نبشتار نیز با خطوط پهن ساده مشخص شده است. گونهی قاب بندی آن در بخش زبرین سنگ نبشته سجادهای و بسیار ساده است.
تسخیر قلعهی تبر بر سنگ نبشتهی دیگری در تالار آیینه تخت جمشید نیز آمده است «… در ماه محرم ]۱۲۹۳ هـ . ق[ قلعه حصینه تبر که سالها ما فی اشرار بود مفتوح و سر فضلعلی خان بهارلو در شیراز زینتدار گردید در…».
پس از تسخیر قلعه تبر و کشتن فضل علی خان بهارلو، در باغ ایاقی شیراز جشنی شایسته ترتیب یافت و بزرگان و اعیان و نام داران برای ستایش و تبریک خدمت فرهاد میرزا رسیدند. از آن جمله فرصت الدوله شیرازی صاحب کتاب آثار عجم (۴ ) و شاعر آن دوران که با دیدن سربریده فضل علی، این رباعی را فی البدیهه سرود:
از فضل «علی»، فضل علی شد به سقر
شد کام جهانی همه شیرین چو شکر
زنهار به خسرو برسانید خبر
کز تیشهی فرهاد بشد فتح تبر
امروز نه تنها در کرّه سیاه، کره قلعهی تیلکو و سر آب سیاه ممسنی بل در تنگ تک آب و نشیب و فرازهای آن نشانی از نیلوفرهای سرآب نیلوفر کرمانشاهان نیست.
سنگ نبشته ی منثور قاجاری ـ تنگ تک آب
آیا بر جای این دو سنگ نبشته، پیشتر سنگ نگاره یا نبشتهی دیگری بوده است؟ بخشهای زیرین از یک کتیبه ی کوفی از سدههای نخستین ایران اسلامی (احتمالاً سده سوم) (۵) در زیر کتیبه ی منثور و فرورفتگی بیش از اندازه ی کتیبهی منظوم در کوه از یک سو و نرم و تخت بودن زمینههای دور و بر سنگ نبشتهها از دیگر سو، این اندیشه را که پیشتر اثری، سنگ نگارهای یا کتیبهای بوده است، بیشتر می کند. این رسم زشت قاجاریان که بر سنگ نگارههای پارتی یا ساسانی صورت خود و درباریان و خواجهها را بکشند یا یکسره آنها را پاک کنند و اشعار نااستوار بنویسند، بسیار جاری بوده است. نقش نفیس بهرام چوبینه در کوه تبرک ری یا سنگ نبشتههای قجریتاق بستان که سبب از بین رفتن نگارههای بسیار نفیس ساسانی شده است، نمونههایی چند میباشد.
۱ – ناصر خسرو (حکیم ناصربن خسرو قبادیانی مروزی)، سفرنامه، به کوشش دکتر نادر وزینپور، کتاب جیبی، چاپ چهارم، تهران۱۳۵۸ ، صفحات ۱۱۶ و ۱۱۷٫
۲ – پیرنیا. حسن (مرحوم مشیر الدوله). ایران باستان، جلد سوم، چاپ دوم، تهران صفحات ۱۴۱۳ تا ۱۴۱۷٫
۳ ـ سلطان اویس میرزا، پسر بزرگ حاج فرهاد میرزا معتمد الدوله در ۱۲۵۵ (هـ . ق) به دنیا آمد. در سال ۱۲۸۷ (هـ . ق) حکومت همدان، ضمیمه ی حکومت کردستان شد و به فرهاد میرزا واگذار گردید و او پسرش اویس را به حکمرانی آنجا فرستاد.
در نخستین سفر ناصر الدین شاه به اروپا در سال ۱۲۹۰ (هـ .ق) او که به احتشام الدوله لقب یافته بود از همراهان شاه بود و در ۱۳۰۵ ه ق که ظل السطان جز اصفهان از همه ی ولایات زیر نظر خود معزول شده بود اویس میرزا به جای او به حکومت فارس گمارده شد و تا ۱۳۰۹ ه ق در آنجا بود که این سنگ نبشته یادگاری است از این زمان.
در سال ۱۳۱۰ (هـ . ق) اویس میرزا پس از دو ماه به بیماری یرقان درگذشت. خانه، دارایی و اموالش به دستور ناصرالدین شاه مهر و موم و توقیف شد و جسدش در آرامگاه خانوادگی در «سوی خاوریز» صحن مطهر کاظمین در عراق در بنایی که پدرش ساخته بود به خاک سپرده شد.
حاج فرهاد میرزا معتمد الدوله پدر سلطان اویس صحن کاظمین را ساخته است و آرامگاه خانوادگی خود را که چند اتاقی بیش نیست در این صحن مطهر برپا کرد.
در آن زمان بنای صحن کاظمین نزدیک ۱۲۰ هزار لیره تمام شد که اگر ارزش هر لیره آن را نزدیک ۲۵ ریال بشمارید ۳۰۰ هزار تومان خرج برداشت. فارسنامه ناصری مخارج این صحن و ساختمانهای آن را ۲۰۰ هزار تومان آورده است.
برجستهترین کارهای سیاسی اویس میرزا همان است که در این سنگ نبشته آورده است.
بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، جلد دوم، انتشارات زوار، تهران / ۱۳۷۱ صفحات ۷۴ و ۷۵
۴ ـ شادروان فرصت الدوله از قلعهی تبر و بلندی های آن در کتاب «آثار عجم» نقاشی ارزندهای نیز کشیده است.
۵ – یغمایی، احسان. «از یک کتیبه کهن اسلامی تنها دو عکس مانده است و دیگر هیچ!» این کتیبه را به چه بهایی از بین بردید؟ روزنامه ایران، شمارهی ۶۳۷، ص ۷، ۳۱ فروردین ۱۳۷۶
درباره ی نویسنده: آقای احسان یغمایی در سال ۱۳۲۰ در تهران متولد شد . دوران متوسطه را در دبیرستان ۱۵ بهمن گذراند . در سال ۱۳۴۳ در رشته ی باستان شناسی و هنر از دانشکده ی علوم انسانی دانشگاه تهران کارشناس شد و در همان دانشگاه دوران کارشناسی ارشد را به پایان برد . از سال ۱۳۴۶ به استخدام اداره ی کل باستان شناسی کشور درآمد | |
و در کاوش های هفت تپه ، تپه ی دروازه (مرودشت، زیر نظر پروفسور نیکل) ، بررسی منطقه ی هندیجان و … همکاری کرد . یک سال پس از بازنشستگی( ۱۳۷۴) به عنوان کارشناس ارشد در موسسه ی فرهنگی موزه های بنیاد مشغول به کار شد . از آقای یغمایی تا کنون مقاله هایی درباره ی باستان شناسی به چاپ رسیده و زمینه ی دیگر فعالیت ایشان علاوه بر باستان شناسی ، ادبیات و شعر است . ایشان هموند انجمن نویسندگان ایران دیدار هستند. |